۱۳۹۴ مهر ۱۸, شنبه

ایران-مسعود شيکبانژاد يکي از ستاره های درخشان حماسه‌‌‌‌‌‌‌ 5مهر


در هرسوي تابلوي حماسي مهر قهرماني ايستاده است. يكي از اين دلاوران مسعود شكيبانژاد است كه ضرورت به ميدان شتافتن و قدافراختن در مقابل خميني دجال و جلاد را دروصيتنامهٌ پرشورش چنين فرياد كرده است: مادر من بايد بروم بايد بروم. وگرنه مي‌ميرم مادر من ميروم و تو از لحظهٌ مرگ من هزاران هزار پسر داري. مادر افتخار كن! سرت را بالا بگير وبلند فرياد بزن : « مرگ برخميني»‌ آخرين يادگار بجاي مانده از اين مجاهد قهرمان نامه اي استكه يكروز قبل از شهادت براي برادرش نوشته است سندي ماندگار و با ارزش و تاريخي توصيه ميكنم با درنگ آن را بخوانيد وخود قضاوت كنيد ونظر بدهيد
«سلام، سلامي گرم و آتشين، سلامي غمبار و دردآگين، سلام آخرين، چقدر دوست داشتم که براي آخرين‌بار باز هم مي‌توانستم محکم در آغوشت مي‌گرفتم، مي‌بوييدمت و مي‌بوسيدمت. اما افسوس که خميني جلاد براي ادامه‌‌‌‌‌‌‌ حکومت جور و سفياني خود، چه ‌رنجهاي جانکاهي بر اين ملت ستمديده تحميل کرد که کمترين آن فراغ ابدي و جگرسوزي است بين من و تواکنون خدا مي‌داند چه مي‌گذرد در قلب آن مادرهايي که در اوج فقر و محروميت و گرسنگي خويش، فرزندي را با هزاران اميد و آرزو بزرگ مي‌کنند، و آن‌گاه آن فرزند به‌نحوي، چه در کردستان يا دانشگاه يا جبهه‌هاي جنگي که اساس آن بر زورمداري و قدرت‌طلبي خميني است، يا کنج و گوشه‌‌‌‌‌‌‌ خيابانهافداي خونخوارگي امام چماقداران مي‌شوند.
من نيز مانند هزاران رزمنده‌‌‌‌‌‌‌ دلاور ديگر اين ميهن، به‌جنبش انقلابي مسلحانه و پيشتاز خلق، به‌عنوان آخرين راه‌نجات و آخرين شيوه‌‌‌‌‌‌‌ اصولي برخورد با خميني آدمخوار و به‌عنوان نبردي کاملاًً عادلانه، رو‌در‌روي خميني مسلحانه ايستاده‌ام و تصميم دارم تا مرگ حتمي او اسلحه بر‌زمين نگذارم و تا خون در بدن دارم دست از جهاد و مبارزه با او برندارم. حکومت او حکومتي است پيچيده، ارتجاعي و فوق‌العاده خشن و کور. هيچ‌چيز در دنيا نيست که بتواند کيسةگشاد طمع‌ورزيهاي شديد و حريصانه‌‌‌‌‌‌ حکومت‌طلبي او را که ضمناً آميخته با عقده‌هاي هزار‌و‌چند ساله‌‌‌‌‌‌‌ سکون و زبوني است، پر کند و اگر جلوش را رها کني، ديگر کسي ياراي توقف لگام‌گسيختگي انحصارطلبانه‌اش را ندارد خميني جلاد پست‌‌‌‌فطرت در اين دو‌سال به‌خوبي دست خويش را رو‌نموده و نشان داده است که به‌هيچ‌روي کفايت رهبري مردم و مقام امامت را ندارد و اکنون هرچه دارد به‌برکت تبليغات و تفنگ مي‌باشد. باشد، حال که او فقط مي‌خواهد با زور به‌اصطلاح عاميانه خرکي همه‌‌‌‌‌‌‌ کارها را حل‌و‌فصل کند، و به‌قول خودش شر مجاهدين را از‌سر بردارد، بفرما اين گوي و اين ميدان. مگر شوخي است؟ مگر تاريخ قانونمندي ندارد؟ مگر حرکتهاي انقلابي جامعه تابع قوانين خاص خويش نيست؟ ما که مشرک نيستيم. ما به‌‌خدا و نظم و به‌‌حساب جهان آفرينش ايمان داريم. ما به‌ بهشت و جهنم ايمان داريم و به‌هرحال از خداوند تقاضاي مغفرت داريم.
اين‌را همه شاهدند که سازمان چقدر سعي کرد به‌قولي حتي از آخرين قطره‌هاي دموکراسي در اين ميهن استفاده کند تا اين خونريزي و کشتارها نشود. همه ديديم که با‌وجود بيش‌از 50‌شهيد چماقداري و تروريسم کور(رژيم خميني است که بي‌شرمانه ما را به‌تروريسم متهم مي‌کند) باز هم سازمان دست به‌اسلحه نزد تا اين‌که انحصارطلبي وارد مرحله‌‌‌‌‌‌‌ نويني گشت و ارتجاع از حاکميت سياسي جز خويشتن هيچ‌کس را نخواست. اين بود که خميني و دار‌و‌دسته‌اش در مجلس و اين‌ور و آن‌ور مجبور به‌يک‌ ‌کودتاي به‌خيال خودشان بي‌سر‌و‌صدا شدند. فالآنژها و چماقکشان حرفه‌يي را به‌خيابانها فرستادند تا با عربده و بگير‌و‌ببند و تفنگ‌کشي و اعدام، محيط رعب و وحشتي ايجاد کنند که هيچ‌کس فکر اعتراض هم به‌سرش نزند. اما خميني کور خوانده بود. رزمندگان مجاهد با تظاهرات قهرمانانه‌ خويش و جلب حمايت وسيع توده‌هاي مردم، چنان درسي به‌ وي دادند که بعد‌از آن فهميد فقط دو‌ راه پيش‌رو دارد؛ يا به‌خلق آزادي دهد و دموکراسي انقلابي را در ميهن مستقر سازد يا خون بنوشد و خون بنوشاند تا بتواند چندصباحي حکومت کند. مردک بيچاره 15‌سال در کنج حجره‌هاي حوزه‌هاي ارتجاعي درس خوانده، هنوز نمي‌فهمد که ديگر دوران قيمومت ولايت بر‌خلق، که به‌مثابه‌ي قيمومت بالغ است به‌صغير، به‌سر آمده و الآن ما در عصر آگاهي توده‌ها زندگي مي‌کنيم و اين افکار پوسيده‌‌‌‌‌‌‌ فوق ارتجاعي ديگر قادر نيست حتي بندي را بر بند ديگر حفظ کند. و مردم رزم‌آور و دلير ما جواب اهانتها و ديکتاتوري هاي شاهانه را در جاي خويش خواهند داد. و اين‌چنين است که هرروز دهها مجاهد رزمنده‌‌‌‌‌‌‌ دلير را به‌جرم آزاديخواهي در اين‌جا و آن‌جاي کشور به‌جوخه‌هاي اعدام مي‌سپارد و اما باز هم کور خوانده، رزمندگان مجاهد اين خلق قدم‌به‌ قدم درمقابل ديکتاتوري خون‌آشام ايستاده و خواب و خيال راحت را بر او حرام کرده‌اند و بيچاره هروقت فکر مي‌کند پيروز شده و ديگر کسي را ياراي ايستادگي دربرابر او نيست، چنان ضرب‌شستي از مجاهدين دريافت مي‌کند که حتي خودش هم باور نمي‌کند.
بله ببرکاغذي زخم‌خورده به‌هرسو چنگال انداخت، بدون هدف يکي از اين چنگالها به‌زندان اوين افتاد، بيچاره ببرکاغذي نمي‌دانست گناه را گردن چه‌کسي بيندازد، ولي ساکت که نمي‌شد نشست، همه‌‌‌‌‌‌‌ ديکتاتورها وقتي به‌اين‌جا مي‌رسند، به‌همين شيوه متوسل مي‌شوند. حدود 60‌ـ‌50‌نفر را به‌جوخه سپرد، ازجمله سعادتي را که محکوميتش از‌پيش ده‌سال تعيين شده بود و ازجمله دختران 12ساله و ازجمله افرادي که حتي نامشان را نمي‌دانست و نيز زنان باردار را. اين عمل شنيع ضدخلقي کار زشتي بود که حتي شاه خونخوار هم از انجام آن در پيشگاه خلق ابا داشت. اما خميني بسيار حريص‌تر و خشن‌تر وارد ميدان شده. ميدان کار‌زاري که نهايتاً سقوط حتمي و مرگ بسي خوارتر و زبون‌تر از شاه را برايش به‌ارمغان خواهد آورد. بلي خلق درمقابل اين‌همه جنايت و اين‌همه خونريزي هرگز ساکت نخواهد نشست‌.
آري اينها همه براي آزادي است، آزادي، آزادي، اين خون رگهاي هستي، اين آواي خونين هميشه‌‌‌‌‌‌‌ تاريخ و چه‌باک، چه‌باک. به‌خدا اگر صدجان مي‌داشتم راضي بودم که هرکدام را زير شديدترين شکنجه‌ها و زنده پوست‌کنده‌شدنها بدهم، براي خدا، براي رهايي خلق، براي اين‌که نباشند ديگر دعواهاي زنها با مردهايشان براي نبودن خرجي خانه و مرگ بچه‌ها روي دست پدران و مادران از گرسنگي و فقر و بيماري و زن به‌لاتاري گذاشتن آناني که ميلياردها روي‌هم انباشته‌اند به‌هرصورت مي‌بيني که وضعيت کنوني اين‌چنين است و تنها آدمهاي بزدل و بي‌شرف مي‌توانند ساکت بنشينند. من خيلي وقت است که ماهيت اين رژيم خونخوار پليد برايم روشن گشته و بنابراين با همةٌ وجودم، معتقدم که بايد با اين حکومت فقط با سلاح درآويخت، چرا‌که ديگر هيچ جايي و طريق برخورد ديگري را نگذاشته‌اند و بازهم بر اين تأکيد دارم که نبرد ما عادلانه است اين خون از بدنهاي ما بايد ريخته شود تا به‌خلق انگيزةحرکت و ايثار بدهد و تا رهايي به‌جامعه باز آيد. خواهران مجاهد ما، به‌عنوان سمبل مقاومت و فداکاري و ايمان به‌خدا و به‌ اسلام در اذهان توده‌هاي انقلابي خلق، جايگاه ويژه‌‌‌‌‌‌‌ خويش را براي ابد تثبيت نموده‌اند و تاکنون نيز تعداد بسياري از همين خواهران به‌دست رژيم ددمنش خميني جلاد به‌جوخه‌‌‌‌‌‌‌ اعدام سپرده شده‌اند.
تعداد زيادي نيز در خيابانها به‌دست عوامل چماقدار شهيد يا دستگير يا مجروح شده‌اند و اساساً زن در مسير رهايي خويش پابه‌پاي مردان و در موارد بسيار گامي فراتر از توفان بن‌بست‌شكني و راهگشايي خلق به‌سوي تعالي و رستگاري بوده است و انشاءالله هرچه زودتر خواهران نقش قاطع و مؤثر خود را در سرنگوني خميني جلاد ايفا خواهند نمود. خوب عزيزان لحظهٌ سنگين وداع نزديك است. به‌هرصورت اميدوارم مايهٌ افتخارتان بوده باشم. اميدوارم مرا ببخشاييد و به‌يادم باشيد. همه‌تان را دوست دارم فدايتان مسعود برافراشته باد پرچم جمهوري دموكراتيك اسلامي مرگ بر خميني، درود بر برادر مجاهد مسعود رجوي سلام بر آزادي، پيروز باد اسلام انقلابي مجاهدين خلق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر