۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

ایران-یادواره مجاهدقهرمان گیتی نیک بخت و فرزند بدنیا نیامده اش و همسرش نجف بني مهدي



34سال پیش خمینی شقی بنیان گذار شدیدترین نوع دیکتاتوری مذهبی و پدر خوانده داعش امروزی شد هنوز خیلی راه مانده که داعش امروز به گرد پای خیمنی قاتل وملعون برسد. یکی از شقی ترین جنایتهای خميني جلاد فتواي به قتل رساندن مادران باردار بود.
مجاهد شهيد گيتي نيك بخت يكي از نمونه هاي اين جنايت است او دانشجوي حقوق دانشگاه تهران بود بهمراه همسرش در تير ماه سال 60 دراصفهان دستگير شد وبا اینکه باردار بود بلافاصله به زیر شدیدترین شکنجه برده میشود اما گیتی قهرمان با تحمل همه شکنجه ها سر انجام  در روز چهارشنبه ۱۵مهر سال۱۳۶۰ درحاليكه شش ماهه باردار بود به جوخه اعدام سپرده شد و جان عاشقش را فداي استقبال از آزادي در كوچه هاي شهر كرد. اوبه همراه ۲۵مجاهد دیگر به گلوله بسته شد. گیتی 24ساله و فرزند بدنیا نیامده اش شش ماهه بود.
خبر این اعدام او در  روز شنبه ۱۸ مهرسال ۱۳۶۰ در روزنامه کیهان و روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شد.

 نجف بني مهدي


همسر او مجاهد شهيد نجف بني مهدي كانديداي سازمان در شهر كرد چهر ه اي محبوب و شناخته شده ای بود بهمین دلیل مورد خشم وکینه حیوانی شکنجه گران قرار گرفت اما او  با تحمل شكنجه هاي بسيار  به يكي از اسطوره هاي مقاومت در زير شكنجه تبدیل میشود مجاهد قهرمان نجف بعد از یک ماه شکنجه بی وقفه درساعت هفت شب در نيمه هاي مرداد سال 60 و در زيرشكنجه به شهادت رسيد.
خبر شهادت او در روز 17مرداد سال60 از راديو رژيم پخش شد برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت رادیو اعلام میکند نجف بني مهدي در زندان خودكشي كرده است. دروغي كه هيچ خريداري نداشت و همه ميدانستند او زير شكنجه به شهادت رسيده است.
نجف بعداز اينكه بعنوان كانديداي سازمان مجاهدين انتخاب شده بود گفته بود:
ما مسئوليتي سنگين بر دوش داريم حالا كه از چنين اعتمادي از سوي خلق برخورداريم چيزي جز مسئوليت بيشتر به ما اضافه نميكند و اميدوارم بتوانيم دين خود را نسبت به مردم ادا كنيم
هنگاميكه به سرگذشت ستم و بيدادي كه بر خلق مان رفته است مي انديشم وجودم را درد عميقي فرا ميگيرد ولي با اميد و عشق به سازمان مجاهدين به آينده اي تابناك اميدوارم.

اينچنين بود كه با چنين فديه هاي با ارزشي آينده تابناك ميهن در سياهترين روزهاي تاريخ ميهن رقم خورد اينچنين بود كه كودكان بدنيا نيامده هم مشعلهائي شدند براي روشنائي بخشيدن به شهر و روشن نگاه داشتن كور سوي آزادي و تحقق آينده تابناك براي نسلهاي بعدي
قسمتی از خاطرات زندان اصفهان
"نجف بنی مهدی" دلاوری از شهرکرد
شبها اجازه داشتیم که دراز بکشیم و روی همان پتوی سربازی بخوابیم. معمولآ از کفشهایمان بعنوان بالش استفاده میکردیم... اصولآ مدت کوتاهی بعد از دستگیری و آشنایی نسبی با محیط و شرایط جدید، فرد زندانی انطباق و اشراف بیشتری نسبت به محیط پیرامون پیدا میکند و الزامآ اولین و ضروری ترین کار هر زندانی ایجاد ارتباط و برقراری رابطه با محیط و دیگر افراد زندانی میباشد. در آن شرایط یکی از مواقع مناسب تماس و گفتگو شبها بود که تحرک پاسدارها کمتر میشد.
همان شب اول  یا دوم یکی از افرادی که نزدیک من خوابیده بود به آرامی شروع به صحبت کرد. قبل از من دستگیر شده بود و بیشتر مشتاق شنیدن اخبار بیرون بود. از جزئیات انفجار دفتر حزب چماق بدستان و اینکه چه کسانی از سران رژیم به هلاکت رسیده اند میپرسید. من هم او را در جریان اوضاع و احوال بیرون تا پیش از دستگیری خودم گذاشتم. از بچه های شهرکرد بود و گویا به همراه همسرش در اصفهان دستگیر شده بود. بعد از کمی صحبت و اعتماد اولیه به آرامی گفت: "من نجف بنی مهدی هستم" و سپس با سکوت منتظر عکس العمل من شد. نام او برایم آشنا بود چون او در سال ۱۳۵۸ کاندیدای مجاهدین خلق در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در شهرکرد بود. بلافاصله گفتم: اسم تو را در نشریه دیدم و بیاد دارم... میدانست که رویش حساس هستند و بزودی او را به زیر بازجویی و شکنجه خواهند برد. با توجه به تاریکی نسبی محیط و داشتن چشم بند و حضور مداوم پاسداران شیفت شب، امکان دیدن چهره همدیگر و صحبت بیشتر نبود و طبیعتآ در انتظار و اضطراب فرا رسیدن روز بعد به خواب رفتیم.  
فردا صبح زود در حین حرکت کاروانهای دستشوی و جابجایی های مستمر افراد بازداشتی توسط پاسداران هر شیفت، از هم دور افتادیم و من دیگر خبری از او نداشتم تا این که حدودآ یک ماه بعد بطور غیرمنتظره ای در اخبار ساعت ۲ بعد از ظهر رادیو ایران خبر شهادت او را تحت عنوان خودکشی یکی از عناصر منافقین در زندان اصفهان شنیدم. لازم به یاداوری است که در آن ایام مسئولین قضایی رژیم عمومآ کشتارهای جنایتکارانه خود را، لااقل در حد انتشار نام بچه های اعدام شده، رسمآ به عهده میگرفتند. بخصوص در شهری مثل اصفهان که هنوز ماشین کشت و کشتار رژیم، هم طراز سیستم خون و جنون دادستانی و سپاه تهران، تنظیم و آب بندی نشده بود و اعدامهای سیستماتیک را رسمآ آغاز نکرده بودند. ضمن اینکه نجف بنی مهدی یک فعال سیاسی شناخته شده در شهرکرد بود و هنوز در دادگاه انقلاب حتی محاکمه هم نشده بود. بنابراین وقتی نجف دلاور در مرداد ماه سال ۱۳۶۰ در زیر شکنجه وحشیانه بازجویش در بازداشتگاه سپاه اصفهان به قتل میرسد، مسئولین سپاه با سرهم بندی یک خبر مضحک و جعلی در رادیو سراسری کشور اعلام میکنند که نجف در حمام بازداشتگاه سپاه بعلت باز گذاشتن شیر آب گرم و ایجاد بخار زیاد داخل دوش دست به خودکشی زده و خفه شده است! انتشار این خبر غیرواقعی لااقل برای بچه های زندانی که آن روزها از همان حمام و دوش استفاده میکردند بسیار ابلهانه و غیرممکن به نظر میرسید ولی گویا این سناریو بچه گانه به این خاطر ساخته شده بود که وقتی پیکر نیمه جان و بدن خون چکان نجف را بعد از شکنجه های بسیار، موقتآ در همان دوش حمام رها میکنند او همان جا جان میسپارد و جاودانه میشود. دو ماه بعد همسر باردارش مجاهد خلق "گیتی نیکبخت" و خواهر مجاهدش "فاطمه بنی مهدی" نیز در کشتارهای مهرماه همان سال در اصفهان تیرباران میشوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر